شب تاریک مشکلها

 

تفنگا تق تقش مونده

ز لشکر بیرقش مونده

سحر سر زد ز مرغ حق

صدای حق حقش مونده

 

شب عشق وتب مستی

تبش رفته شبش مونده

خدا هم رفته از مسجد

که یارب یاربش مونده

 

ز یاران ز یاورها

دل ناباورش مونده

از اون گلخونه عاشق

گلهای پر پرش مونده

*

چم وخم بود و ره تاریک و منزل ناپدید ای دل

چه می ترسی که از این ره چمش رفته خمش مونده

اگر که بی پناه من

اگر بی سر پناه ای دل

به پایان می رسد  این راه وبارون نم نمش مونده

بگو با آن سبکباران ساحلها

که بی دلها

شب تاریک مشکلها

پُرش رفته

کمش مونده



نفس نفس

نفس نفس دوان دوان در پی آرزوهامون

نه روز داریم نه شب داریم بی هدف نگاهمون

ما که می خواستیم دنیا رو  تو دستامون برده کنیم

ببین چه جور برده شدیم تو دست  پست دنیامون

 

دنبال میزو صندلی  آتیش می دیم به هر دلی

چقد دلم کرده هوای خونه های کاهگلی

عاشقیا به قیمته عشق دیگه بی حرمته

تو دوره دوز  وکلک دیوونگی  غنیمته

 

دروغ  ونیرنگ وکلک بازار داغ قیل وقال

وقتی که پای سود میشه  هرچی حروم میشه حلال

از حرمت نون و نمک مونده فقط حرف و حدیث

دیگه کی یادش می مونه معصومیه چشمای خیس

دولا  و راست میشیم واسه سکه وپول و اعتبار

دیگه چه ارزشی دارن  دلای تنگ بی قرار

هیچکسی بره نمیشه  گرگ بیابونن همه

دنیا رو ناممون کنن بازم میگیم خیلی کمه

دلم گرفته


دلم گرفته آسمون،نمیتونم گریه کنم
شکنجه میشم از خودم،نمیتونم شکوه کنم
انگاری کوه غصه ها ،رو سینه ی من اومده
آخ داره باورم میشه ،خنده به ما نیومده
دلم گرفته آسمون ،از خودتم خسته ترم
تو روزگار بی کسی ، یه عمره که در به درم




حتی صدای نفسم ،میگه که توی قفسم
من واسه آتیش زدن ، یه کوله بار شب بسم
دلم گرفته اسمون ، یکم منو حوصله کن
نگو که ازاین روزگار ،یه خورده کمتر گله کن


منو به بازی میگیرن ، عقربه های ساعتم
برگه تقویم میکنه  ، لحظه به لحظه لعنتم
آهای زمین یه لحظه  تو نفس نزن
نچرخ تا آروم بگیره ، یه آدم شکسته تن
                                   


 علی صالحی


گاه دستی به سرم می کشی و می مانی
گاه در حسرت یک سیلی مو میدانی
گاه فرصت شده تا حق سکوتی بدهی
گاه در تنگ ترین وقت غزل می خوانی
گاه میدانم از این راه گذر خواهی کرد
گاه شک می کنم اصلا بلدی؟ می دانی؟
گاه از اوج به سر می رسم اینجا به زمین
گاه می پرسم از اینجا به کجا می رانی
گاه میزی به بلندای غزل می چینی
گاه بر تکه ی چشمم تو فقط میهمانی
گاه می بینم از ان خاطره ها هیچ نماند
گاه حس می کنم اینجا تو فقط می مانی
                                                                 صدف