گاه دستی به سرم می کشی و می مانی
گاه در حسرت یک سیلی مو میدانی
گاه فرصت شده تا حق سکوتی بدهی
گاه در تنگ ترین وقت غزل می خوانی
گاه میدانم از این راه گذر خواهی کرد
گاه شک می کنم اصلا بلدی؟ می دانی؟
گاه از اوج به سر می رسم اینجا به زمین
گاه می پرسم از اینجا به کجا می رانی
گاه میزی به بلندای غزل می چینی
گاه بر تکه ی چشمم تو فقط میهمانی
گاه می بینم از ان خاطره ها هیچ نماند
گاه حس می کنم اینجا تو فقط می مانی
                                                                 صدف

نظرات 2 + ارسال نظر
نوشین دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 07:11 ق.ظ http://aftabgardan.blogfa.com

سلام
شعر خوبی بود
گاه شک می کنم اصلا بلدی؟ می دانی؟
(از اینجاش خوشم اومد

رضا سه‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 10:09 ق.ظ

سلام!
چیه؟ عاشق شدی؟
مرتضی وبلاگ منو لینک کن لطفا.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد