گاه دستی به سرم می کشی و می مانی
گاه در حسرت یک سیلی مو میدانی
گاه فرصت شده تا حق سکوتی بدهی
گاه در تنگ ترین وقت غزل می خوانی
گاه میدانم از این راه گذر خواهی کرد
گاه شک می کنم اصلا بلدی؟ می دانی؟
گاه از اوج به سر می رسم اینجا به زمین
گاه می پرسم از اینجا به کجا می رانی
گاه میزی به بلندای غزل می چینی
گاه بر تکه ی چشمم تو فقط میهمانی
گاه می بینم از ان خاطره ها هیچ نماند
گاه حس می کنم اینجا تو فقط می مانی
سلام
شعر خوبی بود
گاه شک می کنم اصلا بلدی؟ می دانی؟
(از اینجاش خوشم اومد
سلام!
چیه؟ عاشق شدی؟
مرتضی وبلاگ منو لینک کن لطفا.