خزان

دلم خون شد از این افسرده پاییز

از این افسرده پاییز غم انگیز

غروبی سخت محنت بار دارد

همه درد است وبادل کار دارد

 

شرنگ افزای رنج زندگانی ست

غم او چون غم من جاودانی ست

شرابش ریخته، جامش شکسته

گل وگلزار را چین بر جبین است

نگاه گل نگاه واپسین است

پرستو های وحشی بال در بال

امید مبهمی را کرده دنبال

....

نهیب تند بادی وحشت انگیز

رسد همراه بارانی بلا خیز

بسختی می خروشم : های باران!!

چه می خواهی زما بی برگ وباران؟

برهنه بی پناهان را نظر کن

در این وادی قدم آهسته تر کن

شد این ویرانه  ویرانه تر چه حاصل

پریشان شد پریشان تر چه حاصل؟

تو که جان می دهی بر دانه در خاک

غبار از چهر گل ها می کنی پاک

غم دل های ما را شستشو کن

برای ما سعادت آرزو کن