من گرفتارسنگینی سکوتی هستم که گویا قبل ازهر فریادی لازم است

 

 

من  تمام هستیم در نبرد با سرنوشت در تهاجم با زمان آتش زدم  کشتم

من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم  یک کلام  در جزوه هایم هیچ ننوشتم

من ز مقصد ها پی مقصود های پوچ افتادم تا تمام خوبها رفتند وخوبی ماند در یادم

من به عشق منتظر بودن  همه صبر و قرارم رفت

بهارم رفت 

عشقم مرد

یارم رفت



مسعود فردمنش

نظرات 2 + ارسال نظر
حامد سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 03:32 ق.ظ http://ataei.blogsky.com/

سلام از اینکه لینک منو گزاشتی ممنون.
بازم به م سر بزن.
فعلا

حسین سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 08:40 ق.ظ

همیشه سکوت خوب نیست گاهی باید گفت حرف زد .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد